بوستان سعدی | گلستان سعدی
گذری بر بوستان سعدی | تا جایی که میتوانی از خطر دوری کن، اما هرگز با سرنوشت در نیفت.
این شعر درباره ویژگیهای عسل و تأثیرات آن بر زندگی و مرگ انسانها صحبت میکند.
سرشتهست بارئ شفا در عسل نه چندان که زور آورد با اجل
عسل خوش کند زندگان را مزاج ولی درد مردن ندارد علاج
رمق ماندهای را که جان از بدن برآمد، چه سود انگبین در دهن؟
یکی گرز پولاد بر مغز خورد کسی گفت صندل بمالش به درد
ز پیش خطر تا توانی گریز ولیکن مکن با قضا پنجه تیز
درون تا بود قابل شرب و اکل بدن تازه روی است و پاکیزه شکل
خراب آنگه این خانه گردد تمام که با هم نسازند طبع و طعام
طبایع تر و خشک و گرم است و سرد مرکب از این چار طبع است مرد
یکی زین چو بر دیگری یافت دست ترازوی عدل طبیعت شکست
اگر باد سرد نفس نگذرد تف معده جان در خروش آورد
وگر دیگ معده نجوشد طعام تن نازنین را شود کار خام
در اینان نبندد دل، اهل شناخت که پیوسته با هم نخواهند ساخت
توانایی تن مدان از خورش که لطف حقت میدهد پرورش
به حقش که گر دیده بر تیغ و کارد نهی، حق شکرش نخواهی گزارد
چو رویی به طاعت نهی بر زمین خدا را ثناگوی و خود را مبین
گدایی است تسبیح و ذکر و حضور گدا را نباید که باشد غرور
گرفتم که خود خدمتی کردهای نه پیوسته اقطاع او خوردهای؟
عسل به عنوان یک درمان طبیعی معرفی میشود، اما نمیتواند درد مرگ را تسکین دهد. شاعر میگوید که حتی اگر فردی در شرایط اضطراری قرار گیرد، نمیتوان با خوردن عسل یا هر درمان دیگری، جان او را نجات داد. او به اهمیت توازن در بدن و تأثیر طبعها (گرم، سرد، خشک، تر) بر وضعیت سلامت اشاره میکند و بیان میکند که اگر این طبعها با یکدیگر سازگار نباشند، بدن دچار مشکل میشود. در نهایت، شاعر بر لزوم شکرگزاری از نعمتهای خدا تأکید دارد و نسبت به خودستایی هشدار میدهد.
سرشتهست بارئ شفا در عسل
نه چندان که زور آورد با اجل
در عسل خاصیتی وجود دارد که میتواند بیماریها را درمان کند، اما این به معنای این نیست که بتواند مرگ را به تعویق بیندازد.
عسل خوش کند زندگان را مزاج
ولی درد مردن ندارد علاج
عسل زندگی را برای مردم خوشایند میکند، اما درد مردن درمانی ندارد.
رمق ماندهای را که جان از بدن
برآمد، چه سود انگبین در دهن؟
وقتی که کسی به شدت خسته و از پا افتاده باشد و روحش از بدنش جدا شود، دیگر چه فایدهای به وجود عسل در دهانش خواهد بود؟
یکی گرز پولاد بر مغز خورد
کسی گفت صندل بمالش به درد
اگر کسی به سرش ضربهای محکم بزند، دیگران پیشنهاد میدهند که او را با صندل ماساژ دهند تا دردش کم شود.
ز پیش خطر تا توانی گریز
ولیکن مکن با قضا پنجه تیز
تا جایی که میتوانی از خطر دوری کن، اما هرگز با سرنوشت به شدت در نیفت.
درون تا بود قابل شرب و اکل
بدن تازه روی است و پاکیزه شکل
تا وقتی که درون انسان خوب و پاک باشد، بدن نیز شاداب و زیبا خواهد بود.
خراب آنگه این خانه گردد تمام
که با هم نسازند طبع و طعام
این خانه زمانی به ویرانی میافتد که دل و خواستههای افراد با یکدیگر هماهنگ و سازگار نباشد.
طبایع تر و خشک و گرم است و سرد
مرکب از این چار طبع است مرد
انسانها دارای چهار نوع طبع هستند: تر، خشک، گرم و سرد. این چهار طبع ترکیبهای مختلفی را در شخصیت و رفتار انسانها ایجاد میکند.
یکی زین چو بر دیگری یافت دست
ترازوی عدل طبیعت شکست
وقتی یکی از آنها بر دیگری غلبه پیدا کرد، تعادل و انصاف طبیعت به هم خورد.
اگر باد سرد نفس نگذرد
تف معده جان در خروش آورد
اگر باد سرد به داخل نمیرسد، جوش و خروش معده جان را به تحرک درمیآورد.
وگر دیگ معده نجوشد طعام
تن نازنین را شود کار خام
اگر دیگ معده به جوش نیاید، غذا به بدن نازنین نمیرسد و کار به سامان نمیرسد.
در اینان نبندد دل، اهل شناخت
که پیوسته با هم نخواهند ساخت
دل به این افراد نبند که اهل درک و فهم هستند؛ زیرا آنها همیشه نمیتوانند کنار هم بمانند و ارتباط برقرار کنند.
توانایی تن مدان از خورش
که لطف حقت میدهد پرورش
ظرفیت و توانایی جسم خود را از خوراک ندان، چرا که پرورش و رشد تو از لطف و رحمت خداوند است.
به حقش که گر دیده بر تیغ و کارد
نهی، حق شکرش نخواهی گزارد
اگر به حقیقت نگاه کنی و بر روی تیغ و چاقو بیفتی، نمیتوانی حق نعمتش را ادا کنی.
چو رویی به طاعت نهی بر زمین
خدا را ثناگوی و خود را مبین
وقتی که روی خود را به اطاعت از خدا میسازید، بر زمین او را ستایش کنید و خود را فراموش کنید.
گدایی است تسبیح و ذکر و حضور
گدا را نباید که باشد غرور
فقر و نیازمندی باعث نمیشود که انسان به خود ببالد یا در خود بزرگبینی کند، حتی اگر مشغول عبادت و ذکر خداوند باشد. در واقع، باید با تواضع و خضوع در برابر خداوند به دعای خود ادامه دهد.
گرفتم که خود خدمتی کردهای
نه پیوسته اقطاع او خوردهای؟
من متوجه شدم که تو تنها برای خودت کاری کردهای، نه اینکه همیشه از امتیازات دیگران بهرهبرداری کردهای؟